وقتی ی حس قدیمی دوباره میاد سراغت ...(چهل و نهم)

در کلاسو باز میکنی 
میبینی همونجا نشسته داره نگات میکنه
نگاهتو میدزدی ازش
اما اون همینجوری زل زده بهت
دستات میلرزن
پاهات شل میشن
انگار دیگه قلبت سرجاش نیست
همینجوری داره میاد بالاتر
دیگه احساس میکنی تو حلقت داره میتپه
سعی میکنی ظاهرتو حفظ کنی
دلت لک زده برای هم صحبتی باهاش
اما غرورت اجازه نمیده
ی نفر ی بار برای همیشه خوردش کرده و رفته
دیگه نمیخوای دوباره همچی از نو تکرار شه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد