سخت ترین واژه ممکن...(پنجاهم)

به انگشتام که نگاه میکنم...حس ندارن

زانوهام...توان ندارن

این انگشت ها فکر نمی کردن کارشون به اینجا برسه

این گز گز لعنتی حالا حالاها گورشو گم نمیکنه

حالم ازش بهم میخوره

به محض اینکه حسش میکنم

بهم میریزم

یک آن میرم به آخرین نقطه ممکن

و "زندگی" سخت ترین واژه ممکن