غیبت اخیر...(بیست و یکم)

دیگه از این دوره  همی های خانوادگی خسته شدم

بابا دوره همی میشه ماهی دو بار، ماهی یک بار

نه هر هفته

اونم هر بار بالای  یکی، دو روز

خونمون یک جورایی شبیه هتل شده

ما هم شبیه گارسن های هتل که دائم سرویس میدن

نمیدونم بدجنس بازی دارم در میارم یا هر چیز دیگه ای

اما این مهمون های ما انقدر منو عاصی کردن 

که حالم از هرچی مهمون و مهمونیه بهم میخوره

...

اخیرا انقدر سرم شلوغ شده که به ندرت وقت نمیکنم فیلم ببینم

چند هفته ایه استخر نرفتم

چند ماهیه کتاب نخوندم

حتی دیر به دیر وقت میکنم به اینجا سر بزنم


هوس های غیر مجاز...(بیستم)

دلم سیگار میخواد

هیچوقت سیگاری نبودم

هیچوقت هم هوس سیگار نکردم

هیچوقت هم کشیدنش بهم آرمش نداده

سر جمع از تعداد انگشت های دست هم کمتر کشیدم

رو راست بگم که اصلا سیگار کشیدنو بلد نیستم


ولی الان دو روز که بد جوری دلم سیگار میخواد

تنهایی

برم یکجای دنج

و

هایده گوش کنم

و

سیگارمو دود کنم

نمیدونم چرا؟؟!!

ولی هرچی که هست الان دلم میخواد

شاید فردا که دارم میرم دانشگاه

برم یکجا و با خیال راحت سیگار دود کنم

امتحان ریاضی...(نوزدهم)

فردا امتحان دارم

ریاضی

با یک عدد استاد عقده ای

هرچی استاد مزخرفه این ترم گیر من افتاده

خدا تا آخر ترم بخیر کنه

از این بچه سوسول های درس خوان نیستم

ولی الان استرس امتحان فردا رو دارم

به همین دلیل همینجا برای خودم آرزوی موفقیت میکنم

(همچین آدم سرخوشی هستم من)