روز های آخر تعطیلات دو نفره گذشت
روز های بی دغدغه
بی استرس
خانومانه
مادرانه
دخترانه
صمیمانه
و
خالی از هر جنس مذکر
چند جایی را سر زدیم
موزه
موزه ای که هیچ شباهتی به موزه نداشت
کاخ
کاخی که نمایه بیرون آن فقط شبیه کاخ بود اما داخلش...
استخر
مهمونی...
روز ها میزدیم بیرون و غروب برمیگشتم
بدون دغدغه ی اینکه ساعت چند است!!؟
بدون دغدغه اینکه فلان ساعت آقایان تشریف مبارکشان میاورند و باید تدارک شام ببینیم
که ای وای آن یکی فلان غذا را دوست ندارد
آن یکی غذای نونی لب نمیزند...
این چند روز خانومانه خیلی کیف داشت
از بیرون رفتن هایمان گرفته...
تا پیش هم خوابیدن ها و درد و دل کردن های آخر شب
با هیچ آدم دیگه ای تا این حد احساس صمیمت نمیکنم
با هیچ آدم دیگه ای انقدر کیف نمیکنم
من عاشق خانم گلم...
سلام سرور عزیز خوبی
وای من که اونروز نرفتم قرار شد چهارشنبه بریم
بچه ها رفتن , گفتن که استاد اومد ولی دانشجوها نبودن کلاس تشکیل نشد ولی کلاس ما که اصول 2 بود دخترا اومده بودن و استاد درس داده بود متاسفانه
شانس ندارم خووووووو
موزه کجا رفتی سرور اینجا که ما هستیم موزه و این چیزا نداره ولی همه آدمهاش یکی از یکی عتیقه تر هستن
سلام
ممنونم تو خوبی؟
کاخ سعد آباد و موزه های داخل کاخ... هیچی ازش نمونده بود